رها رها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

رها فندق مامان و بابا

برگشت دوباره

1392/3/3 16:39
نویسنده : مامانی
333 بازدید
اشتراک گذاری

این روزهای خوب و پر از خاطره تند تند دارن دارن از کنار هم میگذرن و من حتی فرصت نمیکنم خاطراتت رو بنویسم ....

یک سال از زمانی که وبلاگتو درست کردم میگذره ومن خیلی ناراحتم که توی این یک سال چند تا پست بیشتر نتونستم برات بنویسم و مهمترین دلیلش شاید یه اتفاق خیلی ناراحت کننده بود  اونم اینکه بعد از اینکه تو وروجک لپ تاب رو انداختی زمین هارد سوخت و من هر چی عکس داشتم از دست دادمناراحت

یعنی فکرشو بکن از لحظه ای که تو بیمارستان به دنیا اومدی  من ازت عکس داشتم و خیلی از عکسای خونوادگی خودمونگریهگریه

بزرگترین اشتباهم این بود که عکسا رو سی دی نکردم ...خدایا باز یادشون افتادم اعصابم خورد شدنگران

بگذریم.... حالا من امروز اومدم اینجا تا باز هم یه تجدید قوایی بکنم و بهت قول بدم برات از روزای زندگی سه نفرمون بنویسم....

فردا برای تو یه روز خاصیه  قلبماچ  الهی مامان فدات بشه  فردا شما قراره بری مهد کودک ...ای جون دل مامان ...از اونجای که من تصمیم گرفتم دوباره برگردم سر کار  و مهمتر اینکه جایی که من کار میکنم همون جاییه که تو قراره بری و این یه اتفاق خیلی خوبیه برای جفتمون چون این جوری خیلی از مسايل سخت رفت و آمد و ترافیک و این جور چیزا برامون حل میشه  البته ناگفته نمونه رها معلمای خاص خودش رو داره  و از لحظه ورودش به مهد از مسوولیت من خارج میشه ....قرار شد رها یه ماه زودتر بره تا دوره تطابقش با محیط اجتماعی طی بشه و بعد از اون من مشغول به کار بشم..حالا توکل به خدا تا فردا ببینیم چی میشه و عکس العمل تو چیهسوالامیدوارم همه چی طبق برنامه پیش بره و تو اذیت نشی.

راستی یادم رفت از یه اتفاق مهم دیگه بنویسم و اونم اینه که نزدیک 2 هفته اییه که رها رو از شیر گرفتم  واسه این کار خیلی مردد بودم اما با توجه به اینکه میخواستم  وابستگیش به من کمتر بشه طبق توصیه دکتر خوبش  این تصمیم رو گرفتم ...تجربه جالبی بود دکترش بهم گفت چسب بزنم  و من این کار رو کردم و نتیجه خوبی داد فکرشو نمیکردم جواب بده چون رها خیلی وابسته بود البته نه اونقدر که حتا شبها هم بخوره نه ...خیلی وقت بود که شبها نمیخورد اما چون هر جا میرفتیم مهمونی و تو ماشین ووو هر جایی که فکرشو بکنید آویزونم میشددیگه تصمیمم جدی شد و به توصیه دکترش عمل کردم و خدا رو شکر موفق شدم  ولی کماکان پستونک میخوره  و کم کم میخوام اونم ترکش بدم البته نه الان یواش یوواش چون میترسم اذیت بشه ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)